سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و او را دیدند با جامه‏اى کهنه و پینه زده . سبب پرسیدند فرمود : ] دل را خاشع کن و نفس را خوار ، و مؤمنان بدان اقتدا کنند در کردار . همانا دنیا و آخرت دو دشمنند نافراهم ، و دو راهند مخالف هم . آن که دنیا را دوست داشت و مهر آن را در دل کاشت ، آخرت را نه پسندید و دشمن انگاشت ، و دنیا و آخرت چون خاور و باختر است و آن که میان آن دو رود چون به یکى نزدیک گردد از دیگرى دور شود . و چون دو زنند در نکاح یکى شوى که ناسازگارند و در گفتگوى . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

صفحات اختصاصی
 
جوان و دین
آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :6
کل بازدید :47388
تعداد کل یاداشته ها : 41
103/2/12
5:33 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
حکیمی فر[3]
متولد 1361 در بیجار روستای چپقلو / کارشناس رشته معارف / روزنامه نگار و خبر نگار باشگاه خبر نگاران جوان / گاهی اوقات تنها به این دلیل می نویسم ، تا دیگران را قابل تحمل تر کنم .وقایع عصر حاضر هریک به مثابه آزمایشی هستند که موجب سر افرازی یا سر شکستگی ما در مقابل آیندگان خواهند بود

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

 

 

ادوار فقه شیعه(دوره حضور امام)

سیستم حقوقى که اکنون به نام فقه شیعه به دست ما رسیده است ادوارى مختلف گذرانده و به وسیله شخصیت‏هایى مبرز تجدید سازمان و تکمیل شده است.شیخ الطایفه محمد بن الحسن الطوسى (م 460) ،محقق جعفر بن الحسن‏الحلى (م 676) ،علامه حسن بن یوسف بن المطهر الحلى (م 726) و صاحب المدارک،محمد بن على العاملى (م 1009) از این نامدارانند. معمولا در متون فقهى،ادوار فقه شیعى را به دو دوره متقدمین و متأخرین تقسیم مى‏کنند (1) .در متون فقهى قرن‏هاى ششم و هفتم معمولا مقصود از متقدمین فقهاء معاصر ائمه،و متأخرین فقهاء پس از دوران حضور امام (از 360 به بعد) مى‏باشند (2) .گاه نیز اصطلاح متقدمین بر شیخ الطایفه و فقهاء مقدم بر او (3) ،و اصطلاح متأخرین بر دانشمندانى که پس از وى آمده‏اند اطلاق شده است (4) . همچنان که اصطلاح«متأخر»گاه نیز در معناى لغوى خود (یعنى دانشمندانى که«در همین اواخر»و نزدیک به زمان گفتگو پدیدار شده‏اند) به کار رفته است (5) .
در متون فقهى قرن‏هاى بعد متقدمین دانشمندان پیش از محقق یا علامه حلى،و متأخرین فقهاء پس از آنانند.در متون فقهى قرن سیزدهم معمولا اصطلاحى دیگر دارند به شکل متأخرى المتأخرین که مراد از آن فقهائى هستند که پس از صاحب مدارک آمده‏اند (6) . این ترتیب چندان دقیق نیست.ادوار فقه شیعى را در یک تقسیم دقیق‏تر بر اساس تحولات عمده فقهى شاید بتوان به هشت دوره تقسیم کرد.در زیر هر یک از این ادوار به اجمال یاد،و خصوصیات هر یک ذکر مى‏گردد.نام مهم‏ترین دانشمندان تشکیل دهنده هر دوره و مهم‏ترین مآخذ فقهى مربوط به آن نیز ذکر مى‏گردد (7) .شرح حال تمامى این دانشمندان با ذکر مصادر سرگذشت وفهرست آثار هر یک در کتاب روضات الجنات سید محمد باقر خوانسارى (چاپ هشت جلدى جدید) آمده و نظر به وضع این نوشته به رعایت اختصار از هر گونه توضیح اضافى خوددارى شد (8) .

    1ـ دوره حضور امام:

معمولا چنین تصور مى‏شود که فقه شیعى در دوران حضور امام که از زمان پیامبر آغاز شده و تا سال 260 ادامه یافت دامنه‏اى بسیار محدود داشته است زیرا با وجود امامان و امکان دسترسى بدانان،مجالى براى فقاهت و اجتهاد آزاد حاصل نبوده و فقه این دوره در شکل سماع و نقل حدیث از امامان محصور بوده است.این تصور درست نیست و براى روشن شدن حقیقت امر باید چند نکته در مورد وضع و حال،و طبیعت و معتقدات جامعه شیعى اعصار اولیه توضیح گردد : 1) بنابر آنچه از روایات مذهبى به دست مى‏آید امامان شیعه به تحریک و ایجاد زمینه تفکر تعقلى و استدلالى در میان شیعیان خود علاقه فراوانى داشته‏اند.در زمینه بحثهاى کلامى و عقیدتى،تشویق‏ها و تحسین‏هاى بسیار از آنان نسبت به متکلمان شیعى زمان خود نقل شده است (9) .در مسائل فقهى آنان به صراحت وظیفه خود را بیان اصول و قواعد کلى دانسته و تفریع و استنتاج احکام جزئى را به عهده پیروان خویش گذارده‏اند (10) .این نکته را گاه حتى در پاسخ سؤالات اصحاب خویش خاطر نشان ساخته و بدانان تذکر مى‏داده‏اند که پاسخ مسأله ایشان با روش استدلالى و اجتهادى از اصول کلى و مسلم حقوقى‏اسلامى قابل استنتاج و استنباط است (11) .در برخى روایات به روشنى تمام طرز اجتهاد صحیح و روش فقه استدلالى را بر اساس سنت شخصا پیروى نموده،و از این راه تبعیت از این شیوه را به یاران و اصحاب خویش آموخته‏اند (12) . 2) دوره حضور امامان از نظر تنوع گرایش‏هاى اعتقادى میان شیعیان و اصحاب ائمه،دوره‏اى کاملا ممتاز است.بسیارى از اصحاب ائمه و دانشمندان شیعى در آن اعصار متکلمانى برجسته بوده (13) و آراء و انظار دقیقى در مسائل کلامى از برخى از آنان چون هشام بن الحکم و هشام بن سالم و زرارة بن اعین و مؤمن الطاق و یونس بن عبد الرحمن (از قرن دوم) و بزنطى و فضل بن شاذان (از قرن سوم) نقل شده است (14) بسیارى از مکتب‏هاى کلامى دیگر رایج در آن اعصار،در میان متکلمان شیعى قرون اولیه هوادار داشته (15) که امروزه وجود چنین گرایش‏هایى در میان شیعیان آن عصر با تعجب تلقى مى‏شود.دانشمندان متأخر از وجود همین گرایش‏ها نتیجه‏گیرى کرده‏اند که در مذهب شیعى جز در مورد پنج اصل بنیادى مذهب هر گونه نظر و رأى مستند به طرز تفکر شخصى آزاد و مجاز است (16) . اختلافات مکتبى در مسائل کلامى موجب پیدایش گروه‏ها و دسته‏بندى‏هاى مختلف،و پدید آمدن بحث‏هاى حاد میان اصحاب ائمه گردید (17) .صحابه بزرگ هر یک براى خود گروهى مستقل داشتند (18) و گاهى هر دسته،دسته دیگر را کافر مى‏شمردند (19) و کتابها در رد یکدیگر و به طرفدارى از گروه‏هاى متخاصم نوشته‏اند (20) .جالب است که گاهى افراد یک گروه در تمامى اصول فکرى جز اصل پذیرفتن امامت ائمه با رهبر و رئیس علمى خود اختلاف نظر پیدا مى‏کردند (21) .
بسیارى از شیعیانى که گرد ائمه جمع شده بودند به کار سماع و نقل احادیث مشغول بوده و از مباحثات و مناظرات کلامى دورى مى‏جستند و نظر خوشى نسبت به متکلمان شیعى نداشتند (22) .متکلمان که مورد تشویق و تحسین امامان بودند از آزارهاى زبانى این افراد رنجیده مى‏شدند و ائمه آنان را تسلى مى‏دادند (23) ،و بدانان مى‏گفتند که باید با این گروه مدارا کرد چه اندیشه آنان از درک نکات ظریف و دقیق عاجز است (24) .محدثان قم نیز با متکلمان سخت در ستیز بودند (25) ،و برخى از آنان روایات بسیارى در ذم و طعن دانشمندان و متکلمان مى‏ساختند و به ائمه نسبت مى‏دادند (26) .و کتابها در این مورد تدوین مى‏نمودند (27) .از طرف دیگر ائمه،شیعیان خود را به همین متکلمان و کتابهاى آنان ارجاع و راهنمایى مى‏کردند (28) ،و حتى قمیان را به رغم دشمنى محدثان آن شهر،به دوستى و حرمت نهادن نسبت به متکلمان ترغیب مى‏نمودند (29) .کتب رجال حدیث شیعى به خصوص رجال کشى پر است از موارد اختلافات عقائدى و گرایش‏هاى گوناگون کلامى میان شیعیان در قرون اولیه،و درگیرى‏ها و کشمکش‏هاى حادى که در این مورد جریان داشت،و از هوادارى ائمه نسبت به متکلمان و شواهد علاقه آنان به رشد و شکوفایى فکرى شیعه . امام رضا پیشواى هشتم شیعیان در پاسخ پیروان یونس بن عبد الرحمن که سایر هواداران امامان آنان را کافر مى‏شمردند فرمود:شما را در راه رستگارى مى‏بینم (30) .
3) در جامعه شیعى زمان حضور امامان،گرایش‏هایى وجود داشته که با طرز تفکر و اعتقاد سنتى شیعه در مورد امامان خویش مخالف داشته است.گروهى از صحابه براى امامان تنها نوعى مرجعیت علمى قائل بوده و آنان را دانشمندانى پاک و پرهیزکار (علماء ابرار) مى‏دانستند و منکر وجود صفاتى فوق بشرى از قبیل عصمت در آنان بودند (31) .نظرى که برخى متکلمان شیعى دوره‏هاى بعد نیز از آن پشتیبانى کرده‏اند از جمله ابو جعفر محمد بن قبه رازى از دانشمندان و متکلمان مورد احترام شیعى در قرن چهارم که رئیس و بزرگ شیعه در زمان خود (32) و آراء و انظار او مورد توجه و استناد دانشمندان شیعى پس از وى بوده است (33) امامان را تنها دانشمندان و بندگانى صالح،و عالم به قرآن و سنت مى‏دانسته و منکر دانایى آنان به غیب بود (34) .شگفتا که با این وجود مشى عقیدتى او مورد تحسین جامعه علمى شیعه در آن ادوار قرار داشت (35) .برخى از محدثان قم نیز مشابه چنین نظرى را در مورد امامان داشته‏اند (36) .و گویا نوبختیان نیز چنین مى‏اندیشیده‏اند (37) .گروهى از اصحاب امامان حتى معتقد بودند که آنان در مسائل فقهى مانند سایر فقهاء آن اعصار به اجتهاد آزاد شخصى (رأى) (38) یا قیاس (39) عمل مى‏کنند و این نظر نیز مورد پشتیبانى و قبول گروهى از محدثان قم بود (40) .از ابو محمد لیث بن البخترى المرادى معروف به ابو بصیر که از دانشمندترین اصحاب امام صادق (41) بوده و روایات بسیار در ستایش او از امامان رسیده (42) و یکى از رؤساء و سرآمدان چهارگانه مذهب شیعى شمرده شده است (43) نظر غریب و سخن نادرستى در مورد علم امام در چند روایت (44) نقل شده که موجب شگفتى است.
به نظر مى‏رسد این گونه طرز تفکرها در مورد امامان موجب بود که بسیارى از صحابه امامان گاه در مسائل علمى با آنان اختلاف نظر داشتند (45) و بر سر مسائل مورد اختلاف به مناظره و بحث مى‏پرداختند (46) و حتى گاه در مسائل فقهى از آنان درخواست سند و مأخذ مى‏نمودند (47) .در مسائلى که اصحاب خود با یکدیگر اختلاف نظر داشتند گاهى اوقات کار به منازعه مى‏کشید و به ترک دوستى و قطع رابطه میان آنان براى همیشه مى‏انجامید (48) .در حالى که بر اساس طرز تفکر سنتى شیعه،به حسب قاعده باید در چنین مواردى مورد اختلاف را بر امامان عرضه مى‏نمودند و از آنان مى‏خواستند که واقع امر را بیان کنند چنان که شیعیان معتقد،معمولا چنین مشکلاتى را با آنان در میان مى‏گذارده و کسب تکلیف مى‏کردند (49) .) پیش‏تر گفته شد که اساس اجتهاد در فقه شیعه بر تحلیل و استدلال عقلى در چهار چوب نصوص قرآن و سنت است.مراد از این روش همان شیوه استدلال در منطق صورى است که بر اساس اصول آن منطق،قطع آور و حجت است.روش ظنى تمثیل منطقى که در فقه قیاس خوانده مى‏شود و مبتنى بر کشف احتمالى علل احکام است از آغاز راه یافتن خود در فقه اسلامى در قرن دوم (50) در فقه شیعى مردود بوده است اما در مواردى که علل احکام به صورت قطعى و اطمینان بخش قابل کشف باشد این کشف حجت و معتبر شناخته شده و بدان استدلال و استناد مى‏شود. در قرون اولیه،محدثان که مخالف هرگونه استدلال عقلى بودند این گونه کشف‏هاى قطعى را نیز در حکم قیاس مى‏شمرده و عمل به آن را ناروا مى‏دانستند (51) همچنان که برخى از دانشمندان متأخرتر آن را قیاس مشروع مى‏خواندند (52) با آن که این نوع از تحلیلات عقلى در واقع ربطى به قیاس در مفهوم سنى آن ندارد (53) .به نظر مى‏رسد که به خاطر مشابهت ظاهرى یا تشابه اسمى،هرگونه استدلال و تحلیل عقلى در عرف مذهبى دوره‏هاى اولیه قیاس شناخته مى‏شده (54) و بدین ترتیب اصحاب الحدیث دستوراتى را که در نهى از عمل به قیاس در روایات مذهبى شیعى رسیده است شامل آن نیز مى‏دانسته‏اند. در روایات مزبور از اجتهاد آزاد شخصى یک فقیه در مسائل شرعى که آن را اصطلاحا رأى مى‏خوانند نیز نهى و منع شده است.اصطلاح اجتهاد در عرف فقهى ادوار اولیه به معنى استدلالات غیر علمى و از جمله همین رأى به کار مى‏رفته (55) و پرهیزى که شیعه تا قرن‏هاى پنجم و ششم نسبت به کلمه اجتهادداشته و مخالفت‏هایى که با اجتهاد در کتابهاى کلامى شیعه اظهار گردیده (56) و کتاب‏هایى که متکلمان شیعى مانند نوبختیان (57) و ابو القاسم على بن احمد الکوفى (58) در رد اجتهاد نوشته‏اند همه ناظر به همین معنى اصطلاح اجتهاد بوده است.و گرنه اجتهاد به معنى استدلال تحلیلى عقلى از قرن دوم به بعد در میان شیعه رایج بوده و از اواخر قرن چهارم به صورت روش منحصر در مباحث فقهى درآمده است. با توجه به آنچه گذشت طبیعى است که روش‏هاى استدلالى و تحلیلى فقهاء شیعه قرون اولیه در نگرش سطحى محدثان که مخالف إعمال و استفاده از استدلال و تحلیل عقلى در فقه بودند نوعى عمل به رأى و قیاس تلقى گردد. 5) در روایات مذهبى که بیش‏تر آنها وسیله محدثان روایت شده است گفته مى‏شود که گروهى از صحابه امامان در مواردى که حکم یک مسأله در قرآن و سنت صریحا بیان نشده است به قیاس عمل مى‏نموده‏اند (59) .در برخى روایات دیگر از عمل آنان بر اساس رأى نیز سخن رفته است (60) . گروهى از دانشمندترین صحابه امامان که آراء و اجتهادات دقیقى از آنان در مآخذ فقهى نقل شده است به پیروى از قیاس متهم گردیده‏اند.فضل بن شاذان نیشابورى فقهى و متکلم معروف شیعى و نگارنده کتاب ایضاح (م 260) که آراء او در مباحث طلاق و ارث و برخى مسائل دیگر از فقه و مباحث عقلى اصول فقه شیعى در دست و مورد توجه است (61) ،یونس بن عبد الرحمن که نظرات وى درمباحث خلل صلاة و زکات و نکاح و ارث فقه نقل شده است (62) ،زرارة بن اعین کوفى (63) ،جمیل بن دراج که دانشمندترین صحابه امام صادق پیشواى ششم شیعه بود (64) ،عبد الله بن بکیر که از فقهاء بزرگ شیعى در قرن دوم است (65) و گروهى دیگر از مشهورین صحابه از این جمله‏اند که به عنوان عمل به قیاس مورد طعن قرار گرفته‏اند (66) .در حالى که تقریبا قطعى است که آنان در فقه پیرو روش استدلالى و تحلیلى بوده‏اند نه پیرو قیاس سنى (67) .فتاواى آنان که بسیارى از موارد آن را مؤلف کشف القناع (68) گرد آورده است خود بهترین دلیل بر صحت این مدعاست.
از مجموع آنچه در این پنج بند گفته شد روشن گردید که در دوره حضور امام دو گونه فقه در جامعه شیعى وجود داشته است.یک جنبش استدلالى و اجتهادى و تعقلى که در مسائل فقهى با در نظر گرفتن احکام و ضوابط کلى قرآنى و حدیثى به اجتهاد معتقد بوده (69) ،و یک خط سنت گراتر که به نقل و تمرکز بر احادیث تکیه داشته و کارى اضافى به صورت اجتهاد متکى بر قرآن و سنت انجام نمى‏داده است.بندهایى که از رسائل فقهى فقهاء دوره حضور مانند فضل بن شاذان و یونس بن عبد الرحمن در آثار دوره‏هاى بعد نقل شده است به خوبى نشان مى‏دهد که کار تدوین و تجزیه فقه از حدیث،بر خلاف نظریه متداول،از اواخر قرن دوم و اوائل سوم آغاز شده بوده است. در کتاب‏هاى علم رجال حدیث شیعه (70) و سایر مآخذ (71) از بسیارى ازفقهاء شیعه در قرون نخست و زمان حضور امامان یاد شده است.در فهرست ابن ندیم نیز نام و فهرست آثار جمعى از آنان دیده مى‏شود (72) .آراء و انظار برخى از ایشان و دیگر فقهاء شیعى این عهد در متون فقهى ادوار بعد نقل گردیده و مورد اعتنا و توجه بوده است (73) .

پى‏نوشتها:

1.این تقسیم جز تقسیم مربوط به روایت و علم الحدیث است که در آن مشایخ حدیث شیعه را به ده طبقه،تقسیم نموده‏اند (سید حسن صدر عاملى،بغیة الوعات فى طبقات مشایخ الاجازات به نقل ذریعه 3:137) .ملاکات تقسیم در علم الحدیث نیز جز ملاکات تقسیم در فقه است.
2.محقق حلى،المعتبر:7/النقض عبد الجلیل رازى: .209
3.شیخ خود جزء متقدمین شمرده مى‏شود.ببینید شهید دوم،شرح لمعه 2: .73
4.نمونه را یحیى بن سعید،نزهة الناظر:6/نکت النهایة محقق: .438
5.ابن ادریس،سرائر:265/حر عاملى،امل الآمل 2: .5
6.تنقیح المقال مامقانى به نقل ریحانة الادب 3: .439
7.مقصود تنها دانشمندانى است که آراء و انظار آنان در متون فقهى مورد توجه بوده و نقل شده است.معمولا بر اساس سنت متداول فقه شیعى پیش از بررسى هر مسأله،اقوال گوناگون مجتهدان پیشین شیعى و گاه حتى سنى در آن باب نقل مى‏گردد که براى باز کردن زمینه تفکر بسیار مفید و مدد کار است.البته آراء تنها تعدادى از مجتهدان صاحب نظر و برجسته که در افکار دانشمندان دوره‏هاى بعد مؤثر بوده‏اند نقل مى‏گردد و مورد توجه قرار مى‏گیرد.در مقدمه مقابس الانوار کاظمى (صفحات 4ـ19) نام تمامى این دانشمندان و اثر یا آثار مشهور و مورد استناد آنان ذکر،و دوره هر یک مشخص شده است.
8.در متون فقهى اصطلاحات و اختصارات خاصى براى اسامى فقهاء و مآخذ فقهى به کار مى‏رود که بسیارى از این اصطلاحات و اختصارات در همان روضات الجنات 2:114ـ115 و در مقدمه کتاب مقابس الانوار کاظمى:19ـ2) یاد و شرح گردیده است.
9.رجوع شود به کشى:268 و 278 و 484ـ486 و 489ـ490 و 538 و 542/قهپایى 6:223ـ230 و 293ـ307/کافى 1:169ـ174/مفید،تصحیح الاعتقاد:171ـ .172
10.«علینا القاء الاصول و علیکم بالتقریع»جامع بزنطى:477/وسائل الشیعه 18:41/الحق المبین فیض: .7
11.از باب نمونه ببینید کافى 3:33/تهذیب 1:363/استبصار 1:77ـ78/وسائل 1:327/جامع احادیث الشیعه 1:116ـ .118
12.براى نمونه رجوع شود به کافى 3:83ـ88/وسائل 2:538ـ539 و 542 و 546 و 547ـ .548
13.رجوع شود به کتاب خاندان نوبختى،عباس اقبال،به خصوص صفحات 75ـ .84
14.از جمله ببینید توحید صدوق:97ـ104/الفصول المختاره مفید:119ـ121 اوائل المقالات او :131/کشى:268 و 275 و 284ـ285 و 490 و 540ـ544/قهپائى 6:8/رضى الدین قزوینى،ضیافة الاخوان :180ـ181/بحار 3:288 و 300 و 303 و 305/تعلیقات منهج المقال بهبهانى:8/کشف القناع کاظمى :198ـ200/ابو على:45 و 346/تنقیح المقال:مقدمه:208ـ209.کاظمى نگارنده مقابس آراء و معتقدات کلامى اصحاب ائمه را در کتابى با نام المناهج گرد آورده است (کشف القناع:71) .نیز ببینید صفائى،36ـ68.نیز آراء نوبختیان در اوائل المقالات مفید.
15.ببینید المسائل السرویه مفید:221/اوائل المقالات:77/مرتضى،رسالة فى ابطال العمل باخبار الآحاد:142 ب/شیخ،عده:54ـ55/همو،فهرست:190/ابن شهر آشوب،معالم العلماء:126/جامع الروات اردبیلى 2:234/بحار 3:304/فتونى،تنزیه القمیین:4/قهپایى 5:177/نجاشى: .289
16.ابو على:45 و .346
17.کشى:279ـ280/توحید صدوق:100/بحار 3:294 و 307/کشف القناع:71ـ .84
18.کتاب درست بن ابى منصور: .161
19.کشى:279ـ280 و 498ـ499/کافى 8:285/وسائل 6: .385
20.از باب نمونه:رساله هشام در رد مؤمن الطاق (نجاشى:338) ،رسالة فى معنى هشام و یونس،از على بن ابراهیم بن هاشم القمى (نجاشى:197) و رسالة الرد على على بن ابراهیم بن هاشم فی معنى هاشم و یونس،از سعد بن عبد الله الاشعرى (همان مأخذ:134) .
21.براى نمونه رجوع شود به فهرست شیخ:132 ذیل شرح حال ابو جعفر محمد بن الخلیل السکاک .
22.کشى:279 و 487ـ488 و 496 و 498ـ499 از باب نمونه.نیز ببینید توحید صدوق:458ـ460/کشف المحجة:18ـ19/وسائل 11:457ـ .459
23.کشى:498ـ .499
24.همان مأخذ: .488
25.ایضا:489 (نیز 483 و 506) /جامع الروات،اردبیلى 1:459،2:357/ابو على: .28
26.کشى:497 و براى نمونه‏هایى از این روایات همین مأخذ:491ـ496 و 540ـ544/برقى،رجال :35/بزنطى،جامع: .478
27.از باب نمونه کتاب مثالب هشام و یونس از سعد بن عبد الله الاشعرى القمى (نجاشى:134) .
28.کشى:483ـ485 و 506/نجاشى:344ـ .348
29.کشى: .489
30.کشى: .499
31.بحر العلوم 3:219ـ220 نیز خصال:354/وسائل 11:429ـ .430
32.علامه،خلاصة الاقوال: .143
33.کشف القناع: .305
34.کشف القناع:200.برخى دیگر از عقاید این دانشمند که مخالف بینش سنتى شیعى به نظر مى‏رسد در موارد مختلف اثار شریف مرتضى نقل شده است (به عنوان یک نمونه شافى:100) .
35.شیخ،فهرست:132/معالم العلماء ابن شهر آشوب:85/خلاصه علامه: .143
36.تصحیح الاعتقاد مفید:218ـ .219
37.رجوع شود به عقاید آنان در اوائل المقالات مفید،از جمله ص 78 و 79 و 80 و .84
38.بحر العلوم 3:220ـنیز اختصاص مفید:274 المسائل السرویه او:224/بصائر الدرجات:301/جامع احادیث الشیعه 1: .273
39.کشف القناع: .83
40.تصحیح الاعتقاد: .219
41.کشى:238/قاموس الرجال تسترى 7: .451
42.کشى:136ـ137 و 170/قهپایى 5:83/جامع الروات 2: .34
43.کشى:238ـ239.سه تن دیگر عبارتند از زراره،محمد بن مسلم و برید بن معاویه العجلى.
44.کشى:172/قهپایى 5:84ـ85.مشابه این سخنان از برخى دیگر از صحابه ائمه نیز نقل شده است.ببینید کشى:147ـ148 و .158
45.کشف القناع:71ـ .72
46.همان مأخذ: .72
47.نمونه را ببینید کافى 3:30/من لا یحضر 1:56ـ57/علل الشرایع 1:264ـ265/تهذیب 1:61ـ62/استبصار 1:62ـ63/وسائل 1:291،2: .980
48.کافى 1:409ـ411/مستدرک 1: .555
49.احتجاج ابو منصور طبرسى 2:284/کشى: .539
50.ابن حزم،الاحکام 7:177/همو،ملخص ابطال القیاس: .5
51.کرکى،طریق استنباط الاحکام:17.اخباریان متأخر نیز همه این گونه استدلالات را از نوع قیاس شمرده‏اند.ببینید فوائد المدنیه امین استرابادى و هدایة الاخیار حسین بن شهاب الدین کرکى،فصل هشتم.
52.المسائل المهنائیه:92 ر/شهید دوم،شرح لمعه 3:65.نیز ببینید وحید بهبهانى،تحقیق فی القیاس:85 ر.
53.المسائل المهنائیه:92 ر/مقداد،تنقیح:3 ر/وحید بهبهانى،تحقیق فى القیاس:85 پ.
54.ببینید رجال کشى:189/معارج محقق: .127
55.به عنوان نمونه رجوع شود به المعتمد فى اصول الدین،ابو الحسین البصرى:689 و 722 و 761ـ766/ذریعه مرتضى:672ـ673 و 792ـ795/الفصول المختاره مفید:68/اختلاف اصول المذاهب،قاضى نعمان:203ـ228.نیز ببینید دائرة المعارف اسلامى 3:1026/دروس فى علم الاصول صدر 1: .55
56.از باب نمونه اوائل المقالات مفید:127/الفصول المختاره او:66ـ69.نیز تفسیر نعمانى :95ـ96/الذریعه مرتضى:792ـ795/الانتصار او:98/دروس فى علم الاصول 1:56ـ .59
57.خاندان نوبختى،عباس اقبال:94 و 117ـ118 و 120،و مصادر آن.
58.نجاشى:203 نیز ببینید دروس فى علم الاصول 1:56ـ .57
59.کتاب درست بن ابى منصور:165/برقى،محاسن 1:212ـ215/کشى:239/اختصاص مفید:275/وسائل 18:33 و 38/مستدرک 3:176ـ177 قرب الاسناد:157/جامع احادیث الشیعه 1:274ـ .276
60.محاسن برقى 1:212ـ215 کشى:156ـ .157
61.کافى 6:93ـ96،7:88ـ90 و 95ـ96 و 98ـ99 و 105ـ108 و 116ـ118 و 120ـ121 و 142 و 145ـ146 و 148ـ149 و 161ـ162 و 168/من لا یحضر 4:197/مقنع صدوق:70 و 175ـ176/الفصول المختاره :123ـ124/انتصار مرتضى:286/مثالب النواصب ابن شهر آشوب:233 پـ234 ر/قواعد شهید:316/دروس او:263/جواهر 16: .90
62.کافى 7:83ـ84 و 115ـ116 و 121ـ125/مقنع:175/انتصار مرتضى:77ـ78/مختلف علامه 1:
/قواعد شهید:325/دروس او:57/تونى،رسالة فى صلاة الجمعه: .97
63.برخى آراء فقهى او در کافى 7:97 و 100ـ .101
64.کشى: .375
65.همان مأخذ: .345
66.من لا یحضر 4:197/مرتضى،رسالة فى ابطال العمل باخبار الآحاد:142 ب/فتونى،تنزیه القمیین من المطاعن:44/بحر العلوم 3:215 و 219/کشف القناع:83.نیز ببینید عده شیخ: .51
67.شیخ طوسى نیز گویا بر همین اساس به پیروى از قیاس متهم شده است.ببینید هدایة الاخیار حسین بن شهاب الدین کرکى،فصل هشتم.
68.کشف القناع:82ـ83 و 198 و 244 از جمله.
69.در این مورد به خصوص ببینید امام خمینى،رسالة فی الاجتهاد و التقلید:125ـ .128
70.از باب نمونه کشى:238 و 375 و 556 (نیز 484) /فهرست شیخ:52/رجال ابو ابو داود: .272
71.به عنوان یک نمونه مفید،رسالة فی الرد على اصحاب العدد:128.نیز ببینید تأسیس الشیعه سید حسن صدر:298ـ .302
72.فهرست ابن ندیم:275ـ .279
73.نمونه را ببینید دیباچه معتبر محقق حلى که مى‏گوید در آن کتاب آراء پنج تن از فقهاء آن دوره نقل شده است (ص 7) .نیز هدایة الطالبین صاحب مدارک:4 پ.نیز دیباچه مقابس الانوار کاظمى که از شش تن نام مى‏برد (ص 23) .

زمین در فقه اسلامى ص 35 - حسین مدرسى طباطبایى

ا


  
  

هم ترین مکاتب فقه شیعه، به ترتیب زمانی از این قرار است:
1. مکتب ممدینه منوّره: این مکتب از ابتدا تا اواسط قرن دوم هجری (حیات امام صادق(علیه السلام)) ادامه داشت.
2. مکتب کوفه: این مکتب از اواسط قرن دوم تا ربع اول قرن چهارم هجری (غیبت کبرا) ادامه داشت.
3. مکتب قم و ری: از ربع اول قرن چهارم هجری تا نیمه اول قرن پنجم (زمان مرحوم سیدمرتضی و مرحوم شیخ طوسی) ادامه یافت.
4. مکتب بغداد: این مکتب از نیمه اول قرن پنجم تا زمان سقوط بغداد به دست هولاکوخان ادامه داشت.
5. مکتب حلّه: پس از سقوط بغداد و برچیده شدن بساط علم و دانش از این سرزمین، علم و دانش در سرزمین حلّه رشد و نمو یافت و تازمان حیات مرحوم شهیداوّل ومرحوم شهیدثانی ادامه یافت.
6. مکتب جبل عامل
7. مکتب اصفهان
8. مکتب بحرین
9. مکتب کربلا
10. مکتب نجف اشرف
11. مکتب قم (عصر حاضر)
 دوره های تاریخ فقه شیعه
دوره اول. مکتب مدینه منوّره (عصر صحابه و تابعان):
این د وره از زمان تشکیل جامعه اسلامی در مدینه شروع شده و تا زمان امام صادق(علیه السلام)ادامه پیدا کرد. مدینه پایگاه وحی و محل نزول پیام های آسمانی است. طبیعی است در چنین مکانی، اولین مکتب فقه اسلامی شکل گیرد و در این سرزمین، فقهای شیعه، اعم از صحابه و تابعان جمع گشتند. این عده پس از امام امیرالمؤمنین، حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین(علیهم السلام)عبارتند از: ابن عباس، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و ابورافع ابراهیم. تعداد صحابه شیعه کم بود، ولی در میان تابعان عده زیادی از شیعیان وجود داشتند که سنّت نبوی را حفظ کرده و آن را به نسل های آینده انتقال دادند. معلوم نیست به چه علت عمربن خطاب، از تدوین «سنت نبوی» یا سخنان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)جلوگیری نمود. این ممنوعیت تا زمان خلافت عمربن عبدالعزیز ادامه پیدا کرد و در این مدت سخنان پیامبر اسلام در سینه های مردم حبس شده بود و تنها در برخی موارد، سخنان گهربار آن حضرت میان مردم گفتوگو می شد. با این حال، عده ای از فقهای شیعه، برخی مجموعه های حدیثی را گردآوری کردند. حضرت امیرالمؤمین(علیه السلام) اولین کسی بود که در زمینه فقه و حدیث کتابی را تصنیف کرد که البته عمربن خطاب با او مخالفت می کرد. سیوطی می نویسد: در مورد نوشتن علم و دانش بین صحابه و تابعین اختلاف زیادی وجود داشت. عده ای از آن رویگردان بودند و عده ای دیگر آن را جایز شمرده و به جمع آوری احادیث و علوم اقدام نمودند; مانند علی(علیه السلام) و فرزندش حسن(علیه السلام). امام امیرالمؤمنین کتابی به نام جامعه گردآوری کرد که آن با املاء پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و خط امیرالمؤمنین(علیه السلام) است. اندازه (اوراق) آن هفتاد ذراع است و نام جامعه در روایات متعدد از معصومان(علیهم السلام) ذکر شده است. بنا به نقل ابن شهر آشوب، سلمان فارسی کتابی در زمینه حدیث تدوین کرد. علی بن ابی رافع بنده آزاد شده پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) و از خواص امیرالمؤمنین(علیه السلام)بود. نجاشی درباره او می گوید: او از شیعیان برگزیده و از دوستان امیرالمؤمنین(علیه السلام)و از کاتبان آن حضرت بود. او احادیث فراوانی جمع آوری کرد و کتابی در فقه مانند وضو، نماز و سایر ابواب فقه تدوین کرد. بنابراین، فقهای شیعه و در رأس آنان ائمه(علیهم السلام)یک حرکت فکری را به وجود آوردند که مرکز آن در شهر مدینه بود و در زمان امام صادق(علیه السلام)این حرکت فکری و فرهنگی به اوج خود رسید. در خانه آن حضرت، حلقه های درس تشکیل می شد و عده زیادی از رجال علم و حدیث، از طبقات و گروه های مختلف در آن شرکت داشتند و عده ای از بزرگان و رؤسای مذاهب از او نقل حدیث می کردند، مانند یحیی بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان و ابوحنیفه.
ویژگی های مهم این دوره از این قرار است:
1. کمی تدوین کتب حدیثی و ترس از گردآوری آن، مگر آن چیزی که امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) و عده کمی از شیعیان تدوین نموده اند.
2 در این دوره، اختلاف آشکار و قابل توجهی بین فقه شیعه و فقه سنی مشاهده نمی شود. برای مثال، اختلاف میان فقها در زمینه قیاس، استحسان، رأی، اجتهاد، نماز، وضو و حج وجود ندارد. این اختلاف ها در دوره های بعد به وجود آمدند.
3. در مسائلی که هیچ نص یا دلیل شرعی وجود نداشته باشد، و یا در مواردی که احادیث فقهی با یکدیگر متعارض است، هیچ مقیاس و روشی برای اجتهاد و فتوا اتخاذ نشده است.
دوره دوم. مکتب کوفه :
در اواخر عمر شریف امام صادق(علیه السلام)، مکتب فقه شیعی از مدینه به کوفه منتقل شد و بدینوسیله، حیات فقهی جدیدی در کوفه شکل گرفت. کوفه در آن زمان مرکز علم و تجارت بود و عده زیادی از صحابه، تابعان و فقها به این شهر مهم مهاجرت کردند و مدرسه فقه شیعی در این شهر یکی از مراکز مهم جهان اسلام به شمار می رفت. براقی در کتاب تاریخ الکوفة می نویسد: 148 نفر از صحابی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به این شهر مهاجرت کرده و در آنجا ساکن شدند و عدد تابعان و فقها که به این شهر منتقل شدند به هزاران تن می رسد.
در این ایام بود که امام صادق(علیه السلام) در زمان حکومت سفاح به این شهر عزیمت فرمود و برای چند سال در آنجا ساکن شد. در این زمان دوران حکومت امویان به پایان رسیده بود و حکومت عباسی شکل می گرفت. تعارض این دو حکومت با یکدیگر، فرصت خوبی برای امام صادق(علیه السلام) فراهم ساخت تا به دور از مزاحمت های حکومت، به نشر مذهب و فقه شیعه بپردازد. حسن وشاء می گوید: من مسجد کوفه را از نزدیک دیدم که حدود نهصد شیخ در آن می گفتند: «حَدَّثنی جعفر بن محمد(علیه السلام) ». یکی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) ابان بن تغلب است که حدود سی هزار حدیث از آن حضرت نقل کرده است و دیگری محمدبن مسلم است که از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)چهل هزار حدیث نقل کرده است. حافظ ابوعباس کوفی (م 333 ق) کتابی درباره رجال تألیف کرده است که در آن نام چهارهزار راوی بیان شده است که همگی از امام صادق(علیه السلام)نقل روایت می کردند. همه این فعالیت های علمی بر محور امام صادق(علیه السلام) بود. از این رو، منصور دوانیقی که از اقبال فقها و مردم بیمناک بود، امام صادق(علیه السلام) را به بغداد فرا خواند.
اهم ویژگی های این دوره:
1. به عکس دوره اول، که تدوین و نوشتن حدیث ممنوع بود، در این دوره به این امر اهمیت خاصی مبذول شد. به نظر می رسد که آغاز نوشتار و تدوین حدیث به زمان امام باقر(علیه السلام)می رسد و در زمان امام صادق(علیه السلام) به اوج خود رسید. علاوه بر اینکه، امام صادق(علیه السلام) شدیداً اصحاب خویش را به ضبط و نوشتن احادیث ترغیب می فرمود. ابوبصیر می گوید: «قال ابوعبداللّه الصادق(علیه السلام): "اُکتُبوا فَاِنَّکُم لا تحفظون اِلاّ بِالِکتابَةِ"»;امام صادق(علیه السلام)فرمودند: (احادیث و علوم را) بنویسید. همانا شما نمی توانید علوم را حفظ کنید، مگر از طریق نگارش و کتابت آن.
2. در این دوره مسائل جدید و مستحدثه فراوانی به وجود آمدند که از قرآن کریم برای آن جوابی نمی یافتند، و آنچه که فقهای اهل سنت از روایات و اخبار در دست داشتند، پاسخ گو نبود و وضعیت جامعه و تبلیغات آن روز به گونه ای نبود که مردم به عِدل قرآن، یعنی اهل البیت(علیهم السلام)، مراجعه کنند. از این رو، فقهای اهل سنت به قیاس، استحسان، رأی و ظن روی آوردند.
3. در این دوره بین نقل راویان اختلاف پیش آمد. روایات بسیاری از ائمه اطهار(علیهم السلام) نقل شدند. گاه در یک موضوع واحد، دو روایت متعارض نقل می شد. از این رو، برخی راویان از ائمه اطهار(علیهم السلام) راهی برای شناخت حدیث درست از نادرست درخواست می کردند. روایاتی که تحت عنوان اخبار علاجیه وجود دارد، برای حل تعارض این گونه اخبار است.
4. مذاهب فقهی متعددی در این دوره به وجود آمدند; از جمله مذهب حنبلی، مالکی، شافعلی، و حنفی. در مقابل آن ها مذهب فقهی اهل بیت(علیهم السلام)قرار داشت که دارای موضعی حکیمانه بود. مذهب اخیر، در اقلیت بود و ائمّه در مواردی برای حفظ موقعیت یا جان خویش از اظهارنظر صریح خودداری می کردند و یا موضع تقیه می گرفتند.
5. در این دوره موازین و ملاک های اجتهاد و استنباط احکام شرعی از سوی ائمه(علیهم السلام) بیان شده است; مانند: استصحاب، برائت، احتیاط، تخییر، قاعده طهارت، قاعده ید، اباحه، حلیت و غیره. در مواردی روایان به مناطق دور سفر می کردند که برای پرسش های مطرح شده نمی توانستند با امام(علیه السلام)در تماس باشند. از این رو، با استفاده قواعد و اصول فقهی به اجتهاد استنباط احکام شرعی پرداختند.
دوره سوم. مکتب قم و ری :
آغاز این دوره از غیبت کبرا (قرن چهارم) شروع و تا نیمه اول قرن پنجم ادامه می یابد. در این دوره، فعالیت های بحث، تدریس و کتابت به دو شهر قم و ری منتقل شد و استادان بزرگ در فقه شیعه به وجود آمدند و تأثیرات بزرگی در فقه امامی ایجاد کردند. قم از زمان ائمه اطهار(علیهم السلام) به عنوان «شهر ولایت» و «عُشِّ آل محمد(صلی الله علیه وآله)»، «حصن شیعه» و یکی از مهم ترین شهرهای شیعه شناخته می شده است و روایات متعددی در تعریف و تمجید از این سرزمین مقدس وارد شده است: ـ «اِنَّ البلایا مَدفوعَةٌ عَن قم و اَهلِها»;40 بلاها از شهر قم و اهل قم دفع شده است.
ـ روی عن امیرالمؤمنین(علیه السلام): «انّه قال: سَلامُ اللّهِ عَلی اهلِ قم، وَ رَحمَةُ اللّهِ علی اهلِ قم، سَقَی اللّهُ بِلادَهُم الغیث، و تنزل علیهم البرکات فیبدل سیئائهم حسنات، هُم اهلُ رکوع و خشوع و سجود، و قیام و صیام، هم الفقهاء العلماء، هم اهل الدین و الولایة و العبادة و حُسن العبادة»; امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمود: سلام خدا بر اهل قم باد، و رحمت خدا بر اهل قم باد، خداوند بلاد قم را از باران سیراب کند، و برکات برایشان نازل فرماید. پس گناهان ایشان را به حسنات تبدیل سازد. ایشان اهل رکوع، سجود و خشوع و قیام و روزه هستند. آن ها فقیه و عالم هستند. ایشان اهل دین، ولایت، و عبادت نیکوی خداوند هستند. شهر ری نیز سرزمینی آباد بود که مدارس، مکاتب، علما و فقهای زیادی در آن وجود داشت. دلیل انتقال مکاتب فقهی شیعه از عراق به ایران آن بود که فقهای شیعه و علمای دین در سرزمین عراق تحت آزار و اذیت عباسیان قرار داشتند و دو شهر قم و ری مکان امنی برای نشر علوم اهل بیت(علیهم السلام) به شمار می رفتند.
برخی رجال مهم این دوره:
1. علی بن ابراهیم، وی استاد شیخ کلینی در علم حدیث است. دو کتاب معروف او عبارتند از: قرب الاسناد و الشرایع.
2. محمدبن یعقوب کلینی، وی معاصر علی بن حسین بابویه (پدر شیخ صدوق) است. کلینی مؤلف کتاب الکافی است که هفت جلد بوده و روایات بسیاری در ابواب مختلف جمع آوری شده است. کافی از کتاب های مهم حدیث به شمار می رود.
3. ابن قولویه (285ـ368 هـ. )، وی از اصحاب ثقه و از بزرگان حدیث به شمار می رود.
4. آل ابن بابویه، بیت آل ابن بابویه، یکی از بیوت مهم فقه و حدیث در قم به شمار می رود که رئیس آن علی بن بابویه (پدر شیخ صدوق) است. وی دو فرزند به نام ابوجعفر محمد (مشهور به صدوق) و ابوعبداللّه حسین (برادر صدوق) داشت که هر دو از بزرگان فقه و حدیث به شمار می روند. بنا به نقل علّامه حلّی، مرحوم صدوق دارای سیصد تألیف است و مهم ترین کتاب وی مَن لایحضره الفقیه است که یک دائرة المعارف جامع در حدیث به شمار می رود.
ویژگی های مهم دوره سوم:
1. توسعه در تدوین، جمع و تنظیم احادیث; پیشتر و در دوره های سابق، روایات به صورت شخصی و بر اساس سلیقه راویان جمع آوری می شد. در حالی که در دوره سوم تحولی شگرف در این زمینه به وجود آمد و دو کتاب الکافی و من لایحضره الفقیه شاهدی بر این مدعاست.
2. تدوین کتب فقهی جدید; سؤالات و پرسش هایی که از فقها می شد، تحت عنوان: «الرسائل الجوابیه» و مانند آن جمع آوری گردید. در کتاب هایی مانند الذریعة و رجال نجاشی اسامی هزاران نوع از این رسائل آمده است. با این حال، این کتب فقهی به صورت بسیط و ساده بود و فقها سعی می کردند در پاسخ سؤالات مطرح شده، تنها روایات معصومان(علیهم السلام)را بیان کنند و در آن ها فروعات فقهی کثیر و متنوع کمتر دیده می شود. فتاوای مطرح شده در غالب موارد، نصوص و متن روایت بود. برای مثال، می توان از این کتاب ها نام برد: المنع و الهدایة نوشته صدوق، رساله علی بن بابویه قمی به فرزندش صدوق و رساله جعفربن محمدبن قولویه.
دوره چهارم. مکتب بغداد :
در قرن پنجم هجری به چند دلیل مکتب فقهی از قم و ری به بغداد منتقل شد:
1. ضعف دستگاه حکومت عباسی و فشارهایی که قبلا در زمان حکومت منصور، هارون الرشید، متوکل و معتصم مشاهده می شد، فروکش کرد و فقهای شیعه برای نشر فقه و مباحث علمی مجال ظهور و بروز پیدا کردند.
2. ظهور شخصیت های مهم در بغداد، مانند شیخ مفید و سیدمرتضی.
3. توسعه مدرسه های علمیه و ازدیاد این مکان های علمی، به گونه ای که در درس مرحوم شیخ طوسی حدود سیصد مجتهد شیعه شرکت می کردند و تعداد بی شماری از فقهای اهل سنت نیز حضور داشتند.
برخی از علمای مهم این دوره عبارتند از: 1. شیخ مفید 2. سید مرتضی 3. شیخ طوسی.
ویژگی های مهم این دوره:
1. در این مرحله، در اجتهاد و استنباط احکام شرعی، انقلابی پدید آمد و مباحث اصولی از مباحث فقهی تفکیک گشت. برای مثال، سیدمرتضی کتاب اصولی مستقلی را تألیف نمود و شیخ طوسی در فقه، فروعات فقهی زیادی را مطرح ساخت، به گونه ای که روش او در استنباط احکام شرعی، سرمشق فقهای آینده شد. در حالی که در دوره های سابق، کتاب های فقهی بیشتر به صورت بیان احادیث و روایات بود. شیخ طوسی کتاب المبسوط را نوشت. وی در مقدمه کتابش می نویسد: فقهای امامیه تا این زمان به تفریع فروع اقدام نمی کردند و تنها به بیان نصوص و روایاتی که از سوی محدثان و راویان رسیده، اکتفا می کردند.
2. تدوین فقه مقارن; علاوه بر تدوین کتب فقه جدید، فقه مقارن و در مقایسه با فقه اهل سنت نیز تدوین شد. برای این منظور، مرحوم شیخ طوسی کتاب الخلاف و سید مرتضی کتاب الاستبصار و مرحوم شیخ مفید کتاب الاعلام فیما اتفقت الامامیة علیه من الاحکام مما اتفقت العامة علی خلافهم فیه را تألیف نمودند.
3. ظهور بحث اصولی تحت عنوان اجماع.
دوره پنجم. مکتب حلّه :
پس از اینکه بغداد به دست هلاکوخان افتاد، مراکز علمی و فقهی این شهر از بین رفت و این سرزمین، مکان امنی برای دانشمندان و علما محسوب نمی شد. شهر حلّه از آسیب مغول ها در امان ماند و طلاب بغداد به این سرزمین کوچ کردند و تقریباً همان نشاط علمی که در بغداد وجود داشت، در این مکان جدید ایجاد گشت.
برخی فقهای این دوره عبارتند از:
1. محقق حلّی، مهم ترین کتاب های وی عبارت است از: شرایع الاسلام، النافع، المعتبر، نکت النهایة و المعارج. کتاب شرایع الاسلام که در دو جلد تدوین شده، یکی از مهم ترین کتاب های فقهی در هشت صد سال گذشته بوده است و ده ها کتاب به عنوان شرح این کتاب به نگارش درآمده است. برای مثال، کتاب جواهرالکلام در چهل و دو جلد و کتاب الفقه در صد جلد شرح کتاب شرایع الاسلام است.
2. علامه حلّی; کتاب التذکرة و المختلف از اوست.
3. فخرالمحققین، وی فرزند علّامه حلّی است. او یکی از کتاب های پدرش به نام الالفین را تکمیل کرد و شرحی نیز بر کتاب دیگر پدرش به نام القواعد نوشت. یکی از مهم ترین شاگردان وی، مرحوم شهید اول است.
4. شهید اول (734ـ786); وی کتاب های زیادی را تألیف کرد که برخی از آن ها از این قرارند: الذکری، الدروس الشرعیة فی الفقه الامامیة، غایة المراد فی شرح نکت الارشاد، البیان، الباقیات الصالحات، اللمعة الدمشقیة، الالفیة، النفلیة، الاربعون حدیثاً، المزار و القواعد. کتاب اللمعة الدمشقیة توسط شهید ثانی تحت عنوان الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة شرح و تفصیل داده شد. این کتاب (شرح لمعه) به مدت هشت صد سال در حوزه های علمیه مورد تدریس و بحث بوده است.
برخی ویژگی های این دوره:
1. تنظیم ابواب فقهی. شروع این کار در ابتدا توسط مرحوم شیخ طوسی در کتاب المبسوط بود ولی کار او را در تبویب ابواب فقه با مقداری تشویش و ناهماهنگی همراه بود. محقق حلّی در کتاب مهم شرایع الاسلام ترتیب خاصی را رعایت کرد که تا زمان حاضر هم چنان رعایت می شود: باب اول: عبادات، باب دوم: عقود، باب سوم: ایقاعات، باب چهارم: احکام.
2. تدوین کتاب فقه به صورت دایرة المعارف. برای مثال، علامه حلّی کتاب تذکرة الفقهاء را نوشت که در باب فقه مقارن بوده و وسعت و گستردگی کار او به گونه ای است که پیش از او کتابی به مانند آن تألیف نشده است.
3. کثرت اختلافات فقهی میان فقهای امامیه. دلیل این امر، دوری ایشان از عصر امام(علیه السلام) و اختلاف آن ها در سند و دلالت روایات بوده است. کتاب المختلف نوشته مرحوم علامه حلّی، حاوی اختلافات فقهای امامیه در ابواب مختلف فقهی است. نکته قابل توجه آنکه مرحوم علّامه حلّی، شاخص و میزانی برای بیان طبقات فقهاست. فقهایی که قبل از او می زیسته اند تحت عنوان «قدما» و فقهای بعد از او تحت عنوان «متأخران» شناخته می شوند.
دوره ششم. مکتب جبل عامل :
سرزمین شام از گذشته تاکنون پیوسته مورد توجه شیعیان بوده است، در عین حال، فشارهای زیادی از سوی حکومت اموی و عباسی و غیره به آن ها وارد شده است. مرحوم شهید اول تصمیم گرفت علم و فقاهت را به جبل عامل منتقل سازد و از این رو، «مدرسه جزین» را در جبل عامل ایجاد کرد و پس از آن مدارس علمیه یکی پس از دیگری افزایش یافتند. این فعالیت های علمی، جایگاه خاصی به جبل عامل داد و این شهر را از میان شهرهای مختلف سرزمین شام، ممتاز ساخت. در آن زمان دولت شیعی در ایران به وجود آمده بود و از آنجا که فشار دولت عثمانی هر لحظه نسبت به شیعیان شام بیشتر می شد، عده ای از فقها و علمای این سرزمین به ایران مهاجرت کردند. اینان در اداره مناصب قضا و فتوا و امور دینی حکومت نقش حیاتی ایفا کردند; مانند شیخ بهائی. یکی دیگر از مدارس شیعی در سرزمین شام، «مدرسه جبع» بود. مسئول این مدرسه، شیخ صالح بن مشرف عاملی، جد شهید ثانی بود و علمای بسیاری نیز در توسعه علم و دانش در این شهر نقش داشتند. «کرک نوح» یکی از شهرهای سرزمین شام است که محل دیگری برای حوزه علمیه شیعی محسوب می شود. معروف ترین فقهای این دوره عبارتند از: شهید اول (734ـ786)، شهید ثانی (911ـ965)، صاحب معالم (فرزند شهید اوّل)، شیخ بهائی، و سیدمحمد صاحب مدارک.
برخی ویژگی های این دوره:
1. تنقیح احادیث کتب اربعه; بعضی اخبار موجود در کتب اربعه، ضعیف و غیرقابل اعتمادند. صاحب معالم، فرزند شهید اول اولین کسی بود که با نوشتن کتاب منتهی الجمال فی الاحادیث الصحاح و الحسان تلاش شایسته ای در شناسایی اخبار موثق و غیرموثق ارائه داد.
2. تنقیح و تنظیم مبحث اصولی; صاحب معالم با نوشتن کتاب معالم الدین و ملاذالمجتهدین اولین قدم را در راه تنظیم و تبویب اصول فقه برداشت. این کتاب از گذشته تاکنون مورد توجه طلاب حوزه های علمیه بود. کتاب هدایة المسترشدین نوشته شیخ محمدتقی اصفهانی، یکی از کتاب های مهم اصولی در شرح کتاب معالم الدین است. کتاب اخیر مورد توجه مرحوم شیخ انصاری بود. از این رو، در نوشتن کتاب فزائد الاصول تنها به مباحث «قطع، ظن و شک» اکتفا کرد.
3. تدوین فقه; کتاب لمعه و شرح لمعه نوشته شهید اول و شهید ثانی، کتاب فقهی مختصر در استدلال های فقهی است. کتاب فقهی دیگر مدارک الاحکام فی شرح شرائع الاسلام نوشته سیدمحمد موسوی عاملی (متوفای 1009 هـ. ) است.
4. تدوین قواعد فقهی; منظور از «قاعده فقهی»، احکام کلی فقه است که فقیه با استفاده از آن می تواند حکم مصادیق جزئی و فرعی را بیان کند. شهید اول با نوشتن کتاب القواعد و الفوائد اولین کسی است که قواعد فقهی را در دو جلد جمع آوری کرد. این کتاب شامل «330 قاعده» و حدود «100 فائده» می باشد.
دوره هفتم. مکتب اصفهان :
مکتب جبل عامل، در زمان صفویه به اصفهان منتقل شد و دلیل آن، همان گونه که گذشت، فشارهایی بود که از سوی حکومت عثمانی علیه علما و شیعیان عراق و شام وارد می شد. برای مثال، شهید اول و شهید ثانی به دست عمّال دولت عثمانی به شهادت رسیدند. در آن هنگام دولت صفویه، حکومت قوی و وسیعی را به وجود آورده بود که شامل ایران، عراق، خراسان و هرات می شد. دولت صفویه از علمای جبل عامل برای هجرت به اصفهان دعوت کرد که با پاسخ مثبت آنان روبه رو شد و جمعی از بزرگان و فقهای جبل عامل به ایران مهاجرت کردند. شیخ نورالدین کرکی، معروف به محقق ثانی اولین کسی بود که دعوت دولت صفویه را اجابت کرد و در سایه این دولت توانست به نشر فقه اهل بیت بپردازد. وی در زمان شاه اسماعیل صفوی و فرزندش شاه طهماسب، منصب «شیخ الاسلام» را به عهده داشت. حکومت صفوی، مشروعیت خویش را از او که به عنوان «نایب الامام» شناخته می شد می دانستند. برای مثال، شاه طهماسب به محقق کرکی می گفت: تو به حکومت سزاوارتری، تو نایب امام زمان(علیه السلام)هستی و من یکی از کارگزاران تو بوده و پیوسته اوامر و نواهی تو را اطاعت می کنم. از «محقق ثانی» کتاب های متعددی به یادگار مانده اند که از مهم ترین آن ها می توان به کتاب جامع المقاصد اشاره کرد. برخی فقهای این دوره از این قرارند: محقق کرکی، شیخ بهائی، شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهائی، شیخ حر عاملی صاحب کتاب وسائل الشیعه، علّامه محمّدتقی مجلسی، علّامه محمّدباقر مجلسی، سید محمّدباقر داماد، صدرالمتألهین، فیض کاشانی، و ملاعبداللّه شوشتری.
بعضی ویژگی های این دوره:
1. فقه داخل اجتماع و حکومت سیاسی شد و فقها نیز مسئولیت اجتماعی و سیاسی پیدا کردند.
2. دائرة المعارف های اسلامی و فقهی تدوین شدند; مانند بحارالانوار، وسائل الشیعة، الوافی. بحارالانوار حدود 110 جلد است که نه تنها بزرگ ترین بلکه اولین دائرة المعارف جهان اسلام است. به عبارت دیگر، پیش از آن، هیچ دائرة المعارفی به این وسعت و عظمت نگارش نشده است.
دوره هشتم. مکتب کربلا :
این مکتب پیش از قرن سیزدهم هجری و به موازات «مکتب حلّه»، «مکتب حبل عامل» و «مکتب اصفهان» در کربلا وجود داشت. برخی علمای این دوره عبارتند از: شیخ یوسف صاحب کتاب الحدائق، وحید بهبهانی، سیدمهدی بحرالعلوم، مولی محمدمهدی نراقی صاحب کتاب مستندالشیعه، سیدعلی طباطبائی، صاحب کتاب ریاض المسائل، سیدمهدی مجاهد طباطبائی، شیخ شریف العلماء، و شیخ محمدحسین اصفهانی صاحب کتاب الفصول.
دوره نهم. مکتب نجف اشرف :
حوزه علمیه نجف دارای سابقه هزار ساله است که بنیانگذار آن شیخ طوسی بوده است. از آن رو، که مرقد حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)در این شهر قرار دارد، این شهر از محبوبیت و اعتبار خاصی نزد شیعیان برخوردار است. در نتیجه، علما و فقهای بسیاری نیز در این شهر ساکن شدند. حوزه نجف در دهه های اخیر به دلیل سیاست های ظالمانه حکومت بعثی با رکود مواجه شده است.
دوره دهم. مکتب قم :
پس از رکود حوزه علمیه نجف اشرف، حوزه علمیه قم جایگاه خاصی پیدا کرد. بنیانگذار حوزه علمیه قم، مرحوم آیت اللّه شیخ عبدالکریم حائری، استاد امام خمینی(قدس سره)است. وی حدود هشتاد سال پیش و در زمان حکومت استبدادی رضاخان، و با تلاش و زحمات فراوان توانست به مکتب فقهی قم رونق ببخشد. پس از وی علمای بسیاری همچون آیت اللّه صدرالدین، آیت اللّه محمدتقی بهجت (صاحب دعای باران) و آیت اللّه بروجردی در توسعه و رونق آن کوشا بودند. پس از این عده، شاگردان مرحوم آیت اللّه حائری در شکوفایی حوزه علمیه قم تلاش های شایسته ای نمودند; مانند: حضرت امام خمینی(قدس سره)، مرحوم آیت اللّه گلپایگانی، مرحوم آیت اللّه نجفی مرعشی، مرحوم آیت اللّه اراکی و غیره. وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 هـ. ش بر رونق حوزه علمیه قم افزود. در این حوزه، حدود سی هزار طلبه ایرانی و قریب پنج هزار طلبه خارجی از حدود صد کشور جهان به فراگیری علوم دینی مشغول هستند. نام قم به عنوان یک مرکز علمی و فقهی شهرت جهانی دارد و شاید به مصداق روایات و اخباری که درباره شهر قم وارد شده است، علم، فقه و دین به تمام جهان صادر شود.
منبع:مجله معرفت، ش93، ص43-59،


  
  

دوستان این هم وبلاگ دیگر من هست

http://www.youngdin.parsiblog.com


89/2/24::: 11:3 ع
نظر()
  
  
سلام مدتی بود که نبودم باز خوشحالم در میان شما هستم
  
  

این جمله زیبا را نگاه بکنید  که از امپراطور فرانسه  ناپلئون نقل شده  در  کتابی در  رابطه با زن دیدم

از او پرسیدن کدام مملکت در نزد تو ! ارزشش از همه ممالک بالاتر است ؟ گفت کشوری که تعداد مادرانشان بیشتر باشد !

حیثیت مادر بودن باید ثابت و پابرجا بماند ، و گرنه نسل خوبی بوجود نخواهد آمد

مادر در فرهنگ اسلام  باید مادر بودن خود را برای تربیت و رشد فرزندان حفظ کند .

مادر باید برای فرزندان مادری کند ، تا فرزندان از نظر فکری و عاطفی کمبود پیدا نکنند.

بله ؛ زن اگر خصوصیات مادری را از دست بدهد ، و خود را در عرصه گاه آزادی به معنای غربی بیندازد ، و با هرکس و ناکسی بگوید و بخنند و بنشیند ، و رفت و آمد کند ، به خود و به شوهر و به فرزند ، به خاطر لذائذ جسمی و مادی بی اعتنا باشد ، مادر نیست ،

درنده ای است که به جان خانواده افتاده ،و گرگ خطرناکی است که شرف و کرامت و عفت و پاکی خانواده را به باد خواهد داد .

مادر برای تحویل دادن فرزندی وزین و صالح ، مودب ،پاک ، و با صلابت ، خردمند ، باید داری وجودی پاک ، و فکری سالم و اخلاقی انسانی باشد .

خیلی وقتها نمونه های از احادیث و بزرگان دین را در این رابطه مشهود است ،

اشهد انک کنت نورا فی الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره

قطعه ای از زیارت وارث است ، خطاب به سرور شهیدان :

همانا در اصلاب شامخه و ارحام مطهره نور بودی ، نوری که از مقامی شامخ ، و جایگاهی  پاک طلوع کرده ، و جهانی را به نور علم و عدل و حکمت و رهبری صحیح روشن و پس از شهادت ، آخرت  را روشن تر نمود.

باز در همان زیارت مقدس وارث اورا به عنوان خدیجه کبری و فاطمه زهرا می خوانیم

اسلام علیک یابن فاطمه الزهرا ، و السلام علیک یابن خدیجه الکبری .

اینکه رسول اسلام به جوانانی که قصد ازدواج دارند سفارش اکید میکنند دختر از خانواده ی اصیل ، متدین ،  و دیندار بگیرید ، به خاطر این است که جلوی فساد نسل گرفته شود .

توجه داشته باشید ! دختر ی که اصالت خانوادگیش را  از دست داده ، جلف و سبک ، بی ادب و بی تربیت ، بی وقار  و بی نظم ، و از همه بدتر شهوت ران و بی حجاب و بدحجاب ، و در هر ساعت با یک دوست پسر بسر می برد ، قابلیت ازدواج ندارد . { نمونه های زیادی من سراغ دارم از بی بندباری و دوست پسر بازیهای خیلی از دختران که هردم به ساعت دوشک نرم برای پسرای گوناگون هستند }  خوب اینها هدف حق را از آفرینش و خلقتش زیر پا گذاشته ، شئون زن بودن و مادر بودن را از کف داده ، لیاقت بوجود آوردن فرزند صالح و شایسته را ندارد ،

رسول خدا در روایتی درباره اینان فرموده :

اگر آنها در آخر زمان  مار و عقرب بزایند بهتر از این است که فرزند بزایند ، چرا که در کار گاه فکر و روح و روان خود به خاطر لذت طلبی ایجاد اخلال کرده ، و این کارگاه  مختل از ساختن انسان سالم عاجز است .

شما جوانان و خوانندگان عزیز این معنا را از زبان نوح پیغمبر بشنوید :

و قال نوح رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا انک ان تذرهم یضلو عبادک و لا یلدو الا فاجرا کفارا « سوره نوح 26.27»

خداوند ا  از این ناسپاسان و این مرد وزنی که دست از عناد و لجبازی برنمی دارند ، احدی را در روی زمین باقی مگذار .

همانا اگراز این  ملت کسی را باقی بگذاری بندگانت را گمراه می کنند ، و از اینان فرزندی جز بدکار و ناسپاس بوجود نمی آید ..

اگر در میان قوم نوح مادر فراوان بود ، اگر زن با ایمان بود و پاک دامن  و با ادب زیاد بود ، نمی فرمود از اینان جز فاجر و کافر بوجود نمی اید.

آری  اگر دختر و زن بفرموده رسول حق  خضراء دمن باشد   یعنی گیاه روئیده شده روی مزبله ، از این گیاه نمی توان توقع بوجود آمدن میوه شیرین و محصول الهی و انسانی داشت .

مادر نباید در هر مجلسی گرچه مربوط به اقوام باشد شرکت کند ، زیرا پاره ای از مجالس مجلس معصیت است و در روحیهء مادر اثر می گذارد و چه بسا که هویت مادر بودن را از او بگیرد .

وای ، وای چه بگویم که نگفتم بهتر است از این عروسیای که امروزه برپا می شود ای داد و بی داد اختلاط زن و مرد گناه و معصیت رقص و پایکوبی و زن و مرد نامحرم،  فحشا و فساد در ملاء عام کنار جاده ، ...........

مادر نباید به هر شکلی که میل و طبعش اقضاء می کند از مواد خوراکی استفاده کتد ، چه بسا که غذا از منبع حلالی تهیه نشده ؛ و از نظر آثار  برای او و فرزندش زیان داشته باشد.

مادر باید مسائل مربوط به طهارت و نجاست را رعایت کند ، و برفرائض و واجبات و مسائل اخلاقی اصرار داشته باشد ، تا کارگاه وجودش منبع نور و سبب طلوع نور شود .

چنانکه از ائمه معصومین به ما رسیده : حضرت زهرا «س» را اسوه خود در هر کاری قرار داده بودند و از تمام شئون فکری و اخلاقی و ایمانی آن بزرگوار پیروی می کردند .

فاطمه «س» در تمام  هستی مادری نمونه و نمونه اعلای مادری است ،

زنان ما و دختران ما باید آن حضرت را اسوه و الگوی زندگی خود قرار دهند ، که مادر ریشه و سرچشمه و اصل وجود  فرزند است .

مادرانی که اخلاق اسلامی را رعایت می کنند ، مادرانی که  از وقار و سنگینی و ادب برخوردارند ، 

مادرانی که کانون مهر و محبت و عاطفه و عشقند ، فرزندان آنها تا وقتی در رحم هستند از این خصوصیات مایه می گیرند ، و پس از به دنیا آمدن با نگاهی که دائم به مادر دارند ، و گوشی که تا مدتی وقف صدای مادر است از مادر بدون شکل می گیرد
87/4/2::: 11:41 ع
نظر()
  
  

قال رسول الله (ص) :  الجنه تحت اقدام الامهات     «میزان الاحکمه»

به بهانه روز مقدس مادر

نقش مادر در تربیت فرزند

فرزند یا حاصل وجود مادر

کلمه  ام  که در قرآن و روایات  به طور فراوان ذکر شده ، به معنای ریشه و سرچشمه است ، و به خاطر این که کودک حداقل  شش ماه و حداکثر نه ماه در رحم زن است ، و با تمام  قوا جسم و روح خود را از مایه های وجود زن میگیرد ، و به طور دائم از کارگاه جسم و اعصاب و جان زن تغذیه می کند ، از وجود او نسبت به کودک تعبیر  به ام شده است .

در حقیقت مادر اصل ریشه و سرچشمه وجود کودک است و کودک ،انعکاسی از واقعیات جسمی و روحی مادر ، و میوه ای از آن شجره مبارکه است همه ما می دانیم که اقامت نطفه در صلب پدر ، بسیار اندک ، ولی در رحم مادر نزدیک به دویست و هفتاد روز مهمان است .

روی این حساب تمام یا اغلب گیرندگی و اثر پذیری او از مادر است ، و به همین علت حسابی که اسلام برای مادر باز کرده برای غیر او باز نکرده است .

آثار وجودی مادر از جسم و روان ، در وجود کودک ظهور می کند و طفل در اکثر اطوار و برنامه ها ی حیاتش خوداگاه ، یا ناخوداگاه بر طینت مادر می طند.

دختر قبل از اینکه ازدواج کند باید توجه داشته باشدف یا به او توجه بدهند که مادر فرداست ، و مادر فردا باید از امروز در غذا در رفت آمد ها و معاشرت ، برخورد ، تربیت ، ادبی و ایمان دقت کند ،، تا موجد و مولد نسلی پاک و سالم و با ارزش و مودب به ادب باشد
87/4/2::: 11:28 ع
نظر()
  
  

پروردگارا

                              آرامش و پذیرشی به من عطا کن

                     تا بپذیرم آنچه که توان تغییرش را ندارم

شهامتی عطا کن تا تغییر دهم آنچه را که می توانم تغییر دهم

       و بینش و درایتی به من ده

                                                 تا تفاوت میان این دو را نیز درک کنم

و مادر واژه بی پایان عشق  ؛            مادر یعنی تفسیر انا اعطیناک الکوثر

مادر یعنی تمام  هستی بسته به وجود مادر

           مادرم :

هستی ،من ز هستی تو  نشات گرفته

                تا هستم و تو هستی مادرم دوستت دارم 

مادرم خواستم برایت بنویسم ولی تمام بهترین گلواژه های کلامم رو خواستم بیان کنم دیدم با هیچ کلمه ی نمی شود مقام مادر را توصیف کرد

همین جور که با خودم درگیر بودم نا خداگاه یاد حدیثی از حضرت رسول افتادم : که فرموده بودند

                                  الجنه تحت اقدام الامهات « میزان الحکمه»

                                         بهشت زیر پای مادران هست

تازه وقتی این حدیث را که خوندم تازه متو جه حرفهای مادرم شدم

مادرم یادت هست پدرم

از سختی های تو در  موقع حمل و وضع حمل می گفت ؛ اما تو فورا بدون اینکه حرفهای پدرم تمام بشود می گفتین نه اینطور نیست برا اینکه فرزندانم پاره تن و جیگر گوشه من هستند

تازه متوجه شدم مادرم

نباید حتی یک اف به تو گفت چرا که دعای مادر اکسیر شفابخش و خوشبختی در دنیا و مایه نجات در آخرت هست

مادرم دسهای زیبایت را یک بار دیگر بلند کن و برا من دعا کن .

مادرم در این مدتی که از پیش ما رفتی غم هایم دو صد چندان شده اما خودت امر به صبوری می کردی و منهم صابر شدم

مادرم دیده گانم بسوی دستان پر مهر و محبت تو به  انتظار نشسته

                    قلب پر از آشوبم برای رسیدن به تو تا ب و توان از کف داده

مادرم میشود باز برایم همچون دوران طفولیتم قصه ببگی       

                       مادرم ای همه امیدم ای همه وجودم  دوستت دارم


87/4/2::: 7:56 ع
نظر()
  
  

جلوه های صبر

اثبات شهادت حضرت فاطمه زهرا (س)

با استفاده از منابع معتبر شیعه و اهل تسنن

برای برسی همه جانبه در تهاجم به خانه زهرا (س) و به آتش کشیدن آن و درنتیجه مجروح شدن و در بستر افتادن و در نهایت شهادت آن حضرت ، در چند عنوان می توان به تحقیق و تفحص پرداخت . در این باب ، روایات معتبر فراوانی از منابع شیعه و اهل تسنن وجود دارد که من  از هر عنوان به ذکریکی دو روایت از هر منبع اکتفا میکنم

(هجوم )

منابع شیعه :

1 ـ و ظنت فاطمه علیها سلام ان لا تدخل بیتها الا باذنها ، فاجافت الباب و اغلقته ، فلما انتهوا الی الباب ضرب عمر برجله فکسره فدخلو علی علی علیه السلام و اخرجوه ملبیا "

و فاطمه گمان می کرد بدون اذن داخل خانه اش نمی شوند ،پس در را بست و پشت در پنهان شد . عمر درب خانه را شکست و بدون اجازه داخل شد

اختصاص شیخ مفید س186 ـ تفسیر عیاشی ج 2 ص 66  بحار الانوار ج 28 ص 227

2ـ فقالت فاطمه : یا عمر اما تتقی الله عزوجل علی بیتی و تهجم علی داری )

فاطمه ، فرمود : ای عمر آیا از خدا نمی ترسی که بر خانه من هجوم می آوری ؟

اسرار آل محمد سلیم بن قیس ج 2 ص 862     بحار الانوار ج 28 ص 299

3ـ قال ابوبکر فی مرضه الذی قبض فیه « و ددت انی لم اکشف بیت فاطمه 

ابوبکر در مرض که منجر به مرگش شد گفت : ای کاش خانه فاطمه را با بی حرمتی نمی گشودیم

اثبات الهداه ج2ص367  حدیقه الشیعه ج1ص252  کشف المراد ص 376 بحارالانوار ج30ص367

دوستان جوانم اینها نمونه های خیلی کم از دریای روایی شیعه در این خصوص در اینجا به چند نمونه از منابع اهل سنت تسنن توجه بفرمایید

1ـ قال ابوبکر فی مرضه الذی قبض فیه : « وددت انی لم اکشف بیت فامطمه »

ابوبکر در مرضی که منجر به مرگش شد گفت : ای کاش خانه فاطمه را با بی حرمتی نمی گشودیم .

تاریخ یعقوبی ج2ص 137 تاریخ طبری چ3ص430 مروج الذهب ص24 شرح نحج البلاغه ابن البحدید ج2 ص 46

2ـ فجاء عمر فی عصابه ....... فقتحما الدار ، فصاحت فاطمه ........

عمر با گروهی آمدند و وارد خانه شدند ، فاطمه ناله سرداد .......

تاریخ یعقوبی ج2 ص 126 شرح ابن الحدید ج6 ص 47

(تهدید)

منابع شیعه :

1ـ قالت فاطمه : فجمعوا الحطب علی با بنا و آتوا بالنار لیحرقوه و لیحرقونا

فاطمه فرمودند : هیزم جمع کردند و درب خانه ما آمدند تا خانه و اهلش را به آتش بکشند .

احتجاج  ج1ص 210 کتاب سلیم بن قیس ج2ص864

2ـ و اقبل بقبس من نار الی دار الفاطمه علیها سلام و قال : لتخرجن الی البیعه و لا حرقنها علی من فیها

عمر با شعله از آتش بر در خانه فاطمه هجوم آورد و گفت یا برای بیعت خارج می شوید یا خانه را با اهلش به آتش می کشم .

الغدیر علامه امینی ج5 ص369

 منابع اهل تسنن :

1 ـ جاء عمر الی بیت فاطمه فی رجال من الانصار و نفر قلیل من المهاجرین فقال و الذی نفسی بیده لتخرجن الی البیعه او لاحرقن البیت علیکم »

عمر با گروهی از مهاجرین و انصار به خانه فاطمه آمد و گفت : به خدا قسم ! یا برای بیعت خارج می شوید یا خانه را بر سر شما آتش می کشم .

سقیفه جوهری ص 50 شرح ابن ابالحدید ج 6 ص 48

 2ـ ان ابابکر تفقد قوما تخلفوا عن بیعه فبعث الیهم عمر ، فجاء فناداهم و هم فی الدار علی ، ان یخرجوا فدعا بالحطب و قال و الذی نفس عمر بیده لتخرجن او لا حرقنها علی من فیها فقیل له یا ابا حفص ان فیها فاطمه فقال و ان »

ابوبکر قومی را که از بیعت کردن و دوری کرده بودند ، طلب کرد و عمر را به سوی آنها فرستاد و عمر گفت به کسانی در خانه علی بودند . یا بیعت کنید یا اینکه خانه را با اهلش به آتش می کشم ! گفتند در این خانه فاطمه است گفت : اگر چه او باشد !

تاریخ یعقوبی ج2ص105 السقیفه و الخلافه ص 14

 

احراق (آتش زدن بیت وحی )

منابع شیعه :

1ـ والله  ما بایع علی علیه السلام حتی رای الدخان قد دخل بیته

به خدا سوگند علی علیه السلام بیعت نکرد تا خانه خود پر از دود و آتش دید »

بحارالانوار ج28 ص390

2ـ فهجموا علیه و احرقوا بابه و استخرجوه منه کرما و ضغطو سیده النساء حتی اسقطت محسنا "

پس  هجوم آوردند و خانه اش را به آتش کشیده و فاطمه را زدند به قدری که محسنش سقط شد

بحار الانوار ج 28 ص 305 اثبات الوصیه ص 143

منابع اهل تسنن :

1ـ ان ابابکر بعد ما اخذ البیعه لنفسه من الناس بالارهاب و السیف ارسل عمر و قنفذ ا" و جماعه الی دار علی و فاطمه و جمع عمر الحطب علی دار فاطمه و احرق الباب و جائت فاطمه خلف الدار لترد عمر و اصحابه ، عصر عمر فاطمه خلف الباب حتی اسقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی صدر ها و سقطت مریه حتی ماتت »

ابوبکر بعد از آنه با شمشیر و زور و ارعاب از مردم برای خودش بیعت گرفت (عمر و قنفذ جماعتی را به خانه علی فرستاد عمر خانه را به آتش کشید و فاطمه پشت در در اثر فشار بین در و دیوار حملش را سقط کرد و میخ در به پهلویش فرو رفت و بیمار بود تا از دنیا رفت

مقاتل ابن عطیه ص 160 الامه و الاخلافه


  
  

جلوه های فضیلت

1ـ تجلی فاطمه در آیات قران کریم

قران کریم در انجام رسالت تربیتی خویش همواره از بهترین ها و بدترین ها ی تاریخ ذکری به میان آورده است ودر مواردی نام آنان را صداقت ذکر کرده است و حتی برخی سوره های قران را به نام چهره های ارزشی آنان نام گذاری کرده است فلسفه ذکر اسامی نمونه های شاخص تاریخ ، درسها و عبرتهای تشویق ها و تنبیه ها و معرفت ها و باور ها و قدر شناسی و ملامت ها بوده است .

وقتی بیا ننام نوح و حرکتها ی او ، ذکر نام مریم و برخی مسائل فکری او آثار مثبتی برای تمام بشریت به همراه است داشته باشد به طور قطع بیان نام امیرالمومنین علیه السلام و فاطمه علیها سلام و برخی حرکتها ی آنان نیز می تواند این آثار را در سطحی بالاتنر برای انسانها به ارمغان بیاورد .

اما می بینیم که نامی از ائمه معصومین و دختر گرامی رسول خدا (ص") و همچنین فرعونهای زمان آن حضرت به استثنای ابولهب به صراحت به میان نیامده است و این به خاطر حفظ قران از تحریف بوده است چرا که دشمنان اسلام به ویژه منافقان که قدرت رسیدن آنها نزد خدای مهربان معلوم بود برای ضربه زدن به اهل بیت پیغمبر از سوئی و تقویت سردمداران خود از سوئی دیگر ، به حذف و تقییر این اسامی می پرداختند و سپس نه تنها نتیجه مثبت حاصل نمی شد که اعتبار قران که تنها کتاب اسمانی بدون تحریف است دستخوش تغییر و تحریف و بی اعتبار می شد . بنابراین ذکر صریح اسامی مثبت و منفی صدر اسلام در قران به مصلحت نبوده است و در عوض به روشی که حساسیت دشمن را بر نیانگیزد مطرح شده اند .

یکی از شخصیت های بلند مرتبه و تاثیر گذار عالم وجود دختر گرامی پیامبر اسلام (ص) فاطمه (س) است که تاویل و تفسیر آیات کثیری از قران کریم مطرح شده است و ما به عنوان تبرک ؛تعدادی از آنها را ذکر می کنیم و در بیان تفسیر آنها حتی المقدور از منابع اهل تسنن استفاده می کنیم .

سوره نور آیه 35

الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه فیها مصباح ، المصباح فی الزجاجه ،الزجاجه کانها کوکب دری ، یوقد من شجره مبارکه زیتونه لاشرقیه و لاغربیه یکاد زیتها یضیی و لولم تمسسه نار ، نور علی نور یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال و الله بکل شی علیم .

امام صادق(ع)  در تفسیر این آیه شریفه فرمودند Lمراه العقول 260ص358 

 (مثل نوره کمشکوه )  فاطمه است

(فیها مصباح ) حسن است

 (المصباح فی الزجاجه ) حسین است

 (الزجاجه کانها کوکب دری ) فامه در میان زنان دنیا و زنان بهشت و ستاره فروزان است

 ( یوقد من شجره مبارکه ) از درخت مبارکی افروخته می شود یعنی از ابراهیم افروخته شده است

 ( لاشرقیه و لاغربیه ) نه یهودی است و نه مسیحی

 ( یکاد زیتها یضیئی و لو لم تمسسه نار ) نزدیک است علم از فاطمه سرازیر شود

( نور علی نور ) از نسل او امامی بعد از امام است

 ( یهدی الله لنوره من یشاء ) خداوند هرکس را بخواهد و شایسته بداند با آن ائمه هدایت می کند .

ـ سوره رعد آیه 29

الذین آمنوا و عملو الصالحات طوبی لهم و حسن مآب.

امام صادق (ع) فرمودند :

 پیامبر اکرم (ص) بسیار فاطمه را می بوسید، تا جائی که عایشه اعتراض کرد رسوالله (ص) فرمودند : ای عایشه هنگامی که مرا در آسمانها سیر دادند در شب معراج در بهشت به شجره طوبی (درخت طوبی ) رسیدم و از میوه های همان درخت خوردم ، وقتی به زمین برگشتم ، خدیجه از نطفه میوه های همان درخت به فاطمه حامله شد و من هرگاه فاطمه را می بوسم از او بوی درخت طوبی را استشمام می کنم .


  
  

به بهانه اولین سالگشت ترور حضرت حجه الاسلام شیخ عباس صبایی گلپایگانی نخستین امام جمعه ساوجبلاغ

اینجا را بخوانید...

87/3/8::: 6:30 ع
نظر()
  
  
<      1   2   3   4   5      >